ملاقات با دکتر در پایان ماه سوم
سلام دلیل نفس های من و بابایی
عزیزدلم تصمیم گرفته بودم برای تولد سه ماهگی ت یه تولد دورهمی بگیرم ولی...خب 22 آذر که اربعین حسینی بود نشد 23 ام هم بردیمت دکتر برای کنترل سلامتی ماهیانه تو ...به آقای دکتر گفتم که اصلا راحت نمیخوابی...به سختی میخوابی و زود از خواب میپری..ایشون هم تو رو نوشتن برای آزمایش کلسیم...غیر این موضوع خداروشکر همه چی خوب بود باتوجه به سرماخوردگی که گذروندیم افزایش 900 گرمی این ماهت خوب بود خداروشکر...الان 6400 کیلوگرم وزنته عروسک من...بگذریم سختش اینجاس. ..
رفتیم آزمایشگاه دی بابایی مارو برد تو بعد برگشت. بایه سوزن نازک داشتن ازت خون میگرفتن...من طاقت دیدن ریختن قطره قطره خونت رو نداشتم سرم داشت گیج میرفت هی میگفتم بس نیست..تو رو خدا کافیه...تا سرم رو برگردوندم دیدم بابایی هم اومده که با دیدنش کلی روحیه گرفتم بعد سوار ماشین شدیم شیر خوردی و تو بغلم خوابیدی...طاقت دیدن گریه هاتو ندارم نفسم...بخدا هر کاری هم میکنیم فقط برای سلامتی توه و بس
همونطور که تو جواب ازمایش میبینی ظاهرا همه چیز خوبه...ولی اقای دکتر گفتن یه امپول D3 نصفش رو تو بزنی نصفش رو من بعد یه شربت کلسیم هم دادن که یه ماه باید بخوری.
انشال...همیشه سالم وسلامت باشی..