اقاامیرعلی یکی یدونهاقاامیرعلی یکی یدونه، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

تقدیم به امیرعلی

ختنه در شب عید غدیر

1393/7/23 12:48
نویسنده : مامان امیرعلی
327 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس مامانی....

خدارو شکر این روزا حالت بهتره و داری کم کم به این دنیای بزرگ تر عادت میکنی هرروز که میگذره احساس میکنم بزرگ تر میشی..رفتیم پیش دکتر برای کنترل یک ماهی که خدارو هزار مرتبه شکر و هزارماشاءالله خوب وزن گرفته بودی و زردی تم تقریبا تموم شده.از دکتر اجازه گرفتیم که مسلمونت کنیم.یکشنبه صبح میخواستیم بریم بیمارستان ارتش که به دلایلی نشد عصر به مطب دکتر جورابچی زنگ زدم و وقت گرفتم با باباوحید و مامان ناز (مامان من) رفتیم.باباوحید که طاقت گریه تو رو نداشت کلا نتونست بالا بیاد نشست تو ماشین مامان نازم رنگ و رو پریده خیییلی میترسید انگار میخواستی بری عمل جراحی...!! من آروم تر از همه بودم! دکتر اجازه نداد موقع ختنه پیشت باشیم و تو م یه ریز گریه میکردی و صدات که میومد مامان ناز داشت دیونه میشد و من آروم لبخند میزدم و دلداری میدادم

بعد خانوم منشی لباساتو پوشانده بود آورد که بهت شیر بدم گفت یه ربع بشینید که دکتر دوباره کنترل کنه.مامان ناز رفت داروهاتو گرفت...شمام که عزیزم گریه میکردی اساسی خوبه پستونک دوس داری و با اون آروم میشی وگرنه نمیدونم چیکار میکردیم😊 راستی فردا عیده غدیره..شب عیدی مسلمونت کردیما پسر نازم...منو باباوحید نمیدونم از نگرانی یا از اینکه چن شبه درست حسابی نخوابیدیم از سر شب بیهوش شدیم خوابیدیم مامان ناز مراقبت بود و گاهی بیدارم میکرد بهت شیر میدادم و میخوابیدم...بعده یک ماه فک کنم این اولین شبی بود که راحت خوابیدم...پسر گلم اگه اذیت شدی معذرت میخوام همه تلاشمان کردیم که کمتر اذیت بشی بازم ببخش عزیزم...

                                                      مولا علی حافظ و یارت

                                                                                  مامان امیرعلی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)