ختنه در شب عید غدیر
سلام نفس مامانی.... خدارو شکر این روزا حالت بهتره و داری کم کم به این دنیای بزرگ تر عادت میکنی هرروز که میگذره احساس میکنم بزرگ تر میشی..رفتیم پیش دکتر برای کنترل یک ماهی که خدارو هزار مرتبه شکر و هزارماشاءالله خوب وزن گرفته بودی و زردی تم تقریبا تموم شده.از دکتر اجازه گرفتیم که مسلمونت کنیم.یکشنبه صبح میخواستیم بریم بیمارستان ارتش که به دلایلی نشد عصر به مطب دکتر جورابچی زنگ زدم و وقت گرفتم با باباوحید و مامان ناز (مامان من) رفتیم.باباوحید که طاقت گریه تو رو نداشت کلا نتونست بالا بیاد نشست تو ماشین مامان نازم رنگ و رو پریده خیییلی میترسید انگار میخواستی بری عمل جراحی...!! من آروم تر از همه بودم! دکتر اجازه نداد موقع ختنه پیشت باشیم و تو م...
نویسنده :
مامان امیرعلی
12:48