درد و دل های مامانی 2
سلام به امید زندگیم...
پسرم که الان هممون با حس وجودت نفس میکشیم با حرکاتت، غلتیدنت، لگد ها ما رو بیشتر و بیشتر به خودت وابسته تر میکنی...احساس میکنم که کم کم جات داره تو اون دنیای کوچولو تنگ میشه و توم سخت منتظری بیای بغلم...از خدا فقط سلامتی تو رو میخوام وبس...چن روز پیش یه خبر بد شنیدم دختر کوچولو همسایمون که تقریبا هم ماه تو ،تو دل مامانش بود بخاطر بی حواسی دکتر یا نمیدونم چی به دنیا نیومده رفت بهشت...خیلی ناراحت شدیم دیروز دفنش کردن...بیچاره مامانش آخه دختر خیلی دوس داشتن...
یه خبر خوبم دارم برات عزیزم تخت و کمدهات اومد خونمون هنوز وسایلت رو کامل نچیدم کم کم که چیدم عکساشو زود زود میذاریم تو وبلاگت...خاله هات ( دوستای من ) بدجور منتظرن....
خیلی دوست دارم وروجکم از طرف ماماشی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی