درد و دل های مامانی1
سلام به زیباترین بهانه زندگی مون....
توکه ستاره روشن زندگیمون شدی و باور کردیم یه هدیه باور نکردنی هستی از طرف خدا وبس..
خیلی آروم و بی سروصدا ولی نه شایدم خیلیم با هیاهوی وارد زندگی و بعد دلمون شدی نمیدونم.....
خیییلی زود اومدی خیییلی.. باید اعتراف کنم هیچ گونه آمادگی نداشتیم عزیزم تازه منو بابایی میخواستیم زندگی مونو شروع کنیم وبا همه مشکلات....ولی عشقت تو وجودم انگار جریان داشت با این که میدونستم حتی شاید 1 میلیمتری ولی از همون موقع جونت بسته شد به جونم همه جوره یعنی هرجور بود نگه ت داشتم... فکر کنم فقط مادرا میتونن این حس رو درک کنه...
این ترم دانشگاه خییلی سخت گذشت درسام کمی مشکل تر شده بود تو کلاس نشستنم با تو وروجکم خیلی سخت بود مخصوصا تو کلاسایی مثل ژنتیک که بیماری هایی رو میخوندیم که شاید اگه تو این رشته نبودم هیچ وقت اسمشم نمیشنیدم...کلاسایی هم مثل جنین شناسی خیلی وقتا شیرین بود ولی قسمت ناهنجاری وای وای.....خلاصه مامانی فک کنم تو جز معدود افرادی باشی که از دوره رویانی و جنینی رفتی دانشگاه...امیدوارم آینده روشن و پر از عشق به علم داشته باشی! ترم بعدم میخوام مرخصی بگیرم بشینیم مامانی و پسری حسابی استراحت کنیم ان شآل. ..